زبانحال عبدالله بن الحسن علیه السلام
عمو فــدای جـراحــات پیکــرت گردم شهید مکـتـب عبــاس و اکبــرت گردم نمــاز عشــق بجــا آور و عنــایت کـن که من مکبّر در خــون شناورت گردم ز خیـمه بال زدم تا کنــار مقتل خــون به این امیـد که ســربـاز آخــرت گردم مگر نه بر سر دست تو ذبح شد اصغر بده اجــازه که من ذبــح دیگرت گردم به جان مادر پهلــو شکسته ات بگــذار که رهنورد دو فرزند خواهـرت گردم مگر نه نالۀ هل من معین زدی از دل من آمدم که در این عرصه یاورت گردم بدست کوچک من کن نگاه رخصت ده که جانشین علـمــدار لشکــرت گــردم تو در سپهر ولا مهری و شهیدان مـاه عنایتی که به خون خفته اخترت گردم ز شور شعر تو شد محشری بپا (میثم) بگو که شـافع فــردای محـشرت گردم |